آشفتگیه باید ببخشید *
من یه چیزی رو خوب می دونم وقتی قلب زنی به خاطر دوست داشتن می شکنه از خودش می پرسه چی می شد هرگز نه تنها اون رو بلکه هیچ کس رو دوست نداشتم شاید این جوری هیچ وقت درد نمی کشیدم
همه چیز زیر سر اینه که من می تونم دوست داشتن رو احساس کنم همون طور که می تونم به همون اندازه نفرت رو لمس کنم چرا یه تکه سنگ نباشم که مهم نباشه کی رفت کی اومد قراره کی رو از دست بدم یا کی رو بدست بیارم
تا هیچ چیز قدر خودت و آرامشت اهمیت نداشته باشه می گن اگه توانایی دوست داشتن رو از دست بدی احساس می کنی توی یه خلا گم شدی همش می خوای به خاطر بیاری که چرا آشفته یی
هنوز نمی دونم یعنی این قدر حیاتیه که به کسی تعلق خاطر داشته باشیم و به تاوانش درد بکشیم در حالی که اگه این لعنتی نبود خوشبخت بودیم غرق آرامش می شدیم این قدر خسته و درمونده به نطر نمی رسیدیم چرا از ابتدای خلقت زیر بارش رفتیم دوست دارم تا روزی که زنده هستم دلیلش رو بدونم حس کثیف و بی رحمیه با هیچ کس هم شوخی نداره
راستش گاهی می خوام یادم بره وجود دارم هیچ هیچ بشم تنها چیزی که از من باقی بمونه حس آرامش باشه به این دلیل که به قول یه ناشناس ببخشید آشفتیگه
جاناتان سرخ پوسته می تونی یادم بدی ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی عدم ماست
- ۹۹/۱۱/۳۰