جون پناهت اولین کسیه که پشتت رو خالی می کنه
می گفت فاطی می دونی گاهی چه طور حالم بد می شه فکر می کنم هنوز بچه ام همه افتادن دنبالم تا یه فصل کتکم بزنن من از زمین خاکی با توپی که زیر بغلمه فرار می کنم
به پشت سر نگاه نمی کنم که یه گله پسر بچه وحشی دنبالمه و منم یه دختربچه بی پناهم که دیگه نمی خواد با توپش بازی کنن نزدیکه بخورم زمین اما خودمو نگه می دارم می دونی اون لحظه ترسی ندارم می رم به سمت جون پناهم که همراهش درد کتک خوردن یا فرار کردن راحت تره اما نه شاید زورش به اونا برسه بهشون درس درست حسابی بده
وقتی می رسم پشت سرش قایم می شم تازه گریه ام می گیره چشامو می مالم به پیراهنش قلبم تند می تپه
مچ دستم رو می گیره منو پرت می کنه بین جمعیت و می گه کسی باهاش کاری نداشته این با من
وقتی که دستش رو بلند می کنه تا بهم سیلی بزنه توپ رو بهش می دم و می خوام برم ولی یهو یه ور صورتم می سوزه منو می ندازه زمین بین گرد خاکی که بلند می شه فقط می فهمم باز اولین کسیه که منو کتک می زنه
نمی تونم چشم هامو باز نگه دارم صدای خنده هاشو می شنوم وقتی که حسابی حرصشون رو سرم در آوردن منو به حال خودم رها می کنن و می رن حتی دستم رو نمی گیره تا بلند بشم منو احمق باش که فکر می کردم اون جون پناهمه ...
یادت باشه اگه یه روز حتی فهمیدی سرطان داری و چیزی به عمرت نمونده به کسی نگو تنهایی بمیر ولی توی زندگی دیگه هیچ وقت تنهایی باور نکن خیانت جون پناهی که زودتر از همه پشتت رو خالی کرد
ما زنا هیچ جونی نداریم که جون پناه داشته باشیم فقط خودمون برای خودمون موندیم که باید به کسی ندیمش نگه داریمش برای روزهای بی کس و کاری
#منتشر نشده ها
- ۹۹/۱۰/۳۰