این نمی تونه آخرش باشه
سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۰۳:۱۱ ب.ظ
کاش آماده باشی چون دیگه امیدی نیست قراره اتفاقات بدتری بیفته نه فقط امروز بلکه هر روز ...
به داستان جدیدم فکر می کردم تا دیدم کنار شخصیت داستانم ایستادم بهم تکیه کرده بدون این که لب هام تکون بخوره بهش می گم متاسفم توی این داستان کسی رو خلق نکردم که بهش زنگ بزنی تا نجاتت بده توی دنیای داستانی من تو یه بی کس و کاری
فقط خودتی و خودت با این که یه روزی می گفتن دوستت دارن اما علاقه شون تا حالا هیچ دردی رو درمان نکرده من به جایی می رسونمت که دیگه برات مهم نباشه کسی دوستت داره یا نداره
تنها لطفی که در حقت می کنم اینه که تو می تونی خودت رو بخندونی و همین می تونه کافی باشه هر چند که به نظر اونا دیوونه باشی و بخوان گریه ات رو در بیارن
#منتشر نشده ها
- ۹۹/۱۰/۲۳