اون قدر توی ذوقت می زنم تا بزرگ بشی
موهامو پشت گوش انداختم و آروم روی نوک پام راه رفتم یه قر ریزی به کمرم دادم و گفتم واقعا یه ریزه برف بارید پس جام خالی بوده اه راستی وز وزی هامو خرگوشی بستما به نطرت بهم می یادش
یه نگاه گذرایی بهم انداخت رو بر گردوند و گفت خیلی
از نیش خندش فهمیدم داره با هام شوخی می کنه و من هم دست به سینه صد هشتاد درجه چرخیدم که از اتاقش برم بیرون ولی قبلش گفتم دقت کردم همه مامانا همیشه توی ذوق بچه هاشون می زنن آخه چه طور دلشون می یاد
هنوز لبخند روی صورتش بود اما انگار یه غمی رو همراهش احساس می کردی تا این که گفت اون قدر توی ذوق بچه هاشون می زنن تا این که یه روز بزرگ شن
حس یه خبرنگار رو داشتم که می خواست فوری بیاد سراغ لپ تاپش افشا گری کنه ای مامان بد از صبح با شستن هویج نارنجی وسوسه ام کردی خرگوش کوچولوت باشم و حالا هم می گی که بزرگ بشم
اصلا تا الان بزرگ شدم مگه از دنیای آدما بزرگا چیزی جز دروغ و خیانت دیدم من فقط لحظاتی خوشبخت بودم که فکر کردم بچه ام مثل یه بچه روی جدول کنار های خیابون راه می رم و فکر می کنم ریل قطاره
مثل یه بچه بستنی رو توی یه جای شلوغ لیس می زنم مثل یه بچه نارنج از روی زمین بر می دارم با خودم مسابقه می ذارم تا دل آسمون پرتش کنم و بگیرمش
مثل یه بچه عادت دارم توی پاییز برگ جمع کنم و سر پل رهاشون کنم تا رقصیدنشون رو ببینم مثل یه بچه دلم نمی یاد روی گل های پر پر شده پا بذارم
مثل یه بچه طناب حفاظ حوض حافظیه رو کنار می زنم و پاهامو می سپارم به جریان خنک آب و تا وقتی که نگهبان سر برسه در اون حالت می مونم البته فقط یه بار این کار رو کردم
مثل یه بچه شمار روزهایی دارم که آسمون ابریه و ماه پشت پنجره است مثل یه بچه می رم به حیاط مون با ماه پیشانو می رقصم مثل یه بچه از شنیدن خبر کشتن جفت یه درنا بغضم می گیره
مثل یه بچه گریه ام رو با لالایی بند می یارن مثل یه بچه اگه کسی رو دوست داشته باشم جونم به بودنش بند می شه اگه ازم دور بشه داد و بی داد راه می ندازم اما توی سکوتم با نگاه های پریشونم
شما از این بچه چی می دونین همش بهم می گن باید بزرگ بشم ولی دلم نمی خواد مثل آدم بزرگ ها دروغ بگم قلب بشکونم
می خوام باور کنم که شاهزاده ی رویاهای بچگی یم یه قصر بین ابرا داره و منو یه روز با خودش می بره
خسته شدم از بزرگ شدن ولی حق با مانداناست به خاطر بچه بودنم همیشه زمینم زدن تنهام گذاشتن
یه آدم بزرگ می دونه دنیا چه قدر بی رحمه همه مثل مادرت نیستن که هر چی باشی و هر چی بشی تا ته خط همرات بیان همه مثل مادرت نیستن که توی اوج عصبانیت هنوز دوستت داشته باشن همه مثل مادرت راحت از اشتباهت نمی گذرن همه مثل مادرت دلشون برای مدل موی خرگوشی ضایع و بی ریختت قنج نمی ره و شک نکن هیچ کس جز مادرت خرشدن و سگ شدنت رو دوست نداره
یادمه یه روز بهم گفت خواهش می کنم بزرگ شو من همیشه پیشت نیستم مراقبت باشم اگه گاهی بهت سخت می گیرم تا حواست رو جمع کنی چون اون بیرون اگه با یه اشتباه زمین بخوری از روت رد می شن حتی دستت رو نمی گیرن زیر کفش پاشون تلف می شی
توی پرانتز بگم در کل به قول دوستام مثل حریر نرم و لطیفم این بزرگترین نقطه ضعف منه ولی برای نویسندگی مهم ترین حسن محسوب می شه به خاطر همین دیوونه وار نوشتن رو دوست دارم
این متن #دردانگی حافظانه داره چون که جمله ی توی ذوقت می زنم تا بزرگ بشی یعنی این که تو می دونی منظورم این نیست دیوونه برای من شیرین ترینی ولی مطمئن باش دارم آماده ات می کنم برای روزایی که بر خلاف انتظارت با وجود شور و اشتیاقی که داری آدما و زندگی توی ذوقت می زنن و پرپرت می کنن
من ترسم از اون روزهاست و حداقل کاری که می کنم مثل یه واکسن با ویروس خفیف تحملت رو بالا می برم تا کم نیاری
- ۹۹/۱۰/۲۸