The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

از مزایای بلا نبودن اندرونی

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۹، ۰۱:۰۰ ب.ظ

اخیرا دارم سریال ها و فیلم های زیادی در مورد جا به جا شدن دو بدن می بینم احساس خاصی نسبت به این قضیه ندارم اما زن شدن را به هیچ کس توصیه نمی کنم 

شما بخوانید که من توهم سواستفاده از جنسیت دارم ولی خدایی داخلی ها و خارجی ها از زنان ایرانی برای پیشبرد اهداف سیاسی شان سو استفاده نمی کنند ، می دانیم که می کنند 

 

حتما برخی از راه می رسند که در مورد مزایا زن بودن بگویند و مرا سر عقل بیاورند در واقع آن ها در آن لحظه  یک طرفدار دو آتیشه حقوق زن هستند که مرا به چشم حقارت می بینند و می خواهند به راه راست هدایتم کنند 

  هیچ وقت نشده از من بپرسند  فاطمه تو چرا این احساس را داری چه بر سر تو آمده ؟

از این که در آن لحظه زنانگی خودشان را به رخم می کشند و نخواهند درکم کنند به شدت بیزارم من بهتر از آنها  می دانم که  نباید زن بودن خودم را دست کم بگیرم و به آن افتخار کنم ولی تا حالا نشده که کسی خودش را جای من بگذارد به این خاطر عصبانی ام عصبانی 

حرف های صد من یک غاز را کنار بگذاریم عادلانه نیست به خاطر جنسیتی که دست خودتان نبوده مورد آزار و تحقیر قرار بگیرید اصلا به خاطر هر چیزی که جبر زمانه به شما تحمیل کرده مثل کشورتان ، رنگ پوستتان و ...

  از کودکی طوری برخورد می کنند که انگار زن بودنت یک نفرین منزجر است اگر فارغ از غوغای این ماجرا هستید خوش به حالتان اما اگر مثل من زن بودنتان گاهی بیخ گلویتان را گرفته و گاهی فکر می کنید چه می شد که برای آزادی بیشتر مرد می شدید سلام رفیق من و تو هم گناه هستیم 

کجای جگر چون زلیخا بگذارم حتی هم جنس خودمان هم نمک بر روی زخم می پاشد و نخود خان باجی ها می شود 

یکی بود یکی نبود  غیر از یک عده که مدام به جانم غر می زدند چه بپوش یا نپوش هیچ کس نبود راستش من  در اوایل نوجوانی به شدت شیفته ی حجاب برتر چادر بودم 

با چادر احساس آرامش داشتم ختم کلام  به من معنی می بخشید بگذریم که تحت تاثیر جریان خاصی چادری شده بودم حتی با این وجود با این انتخاب  خوشحال بودم 

تا جایی که یادم می آید چند سال آخر چادری بودنم به هیچ کس گیر اسلامی  ندادم که چرا بدحجاب یا بی حجابی اما تا دلتان بخواهد بی رحمانه قضاوت شدم که زیر چادرت قر فراون است تو ریاکار هستی تو آدم فلان هستی یا حتی به خاطر طرز پوششم  به خودشان اچازه می  دادند با من مثل یک موجود نجس برخورد کنند 

به نوعی من یک سیاه پوست بودم که باید با رفتار های تبعیض آمیز و نژاد پرستانه برخی کمر راست می کردم زندگی راحتی نداشتم بار ها در مهمانی ها  بغضم را فرو خوردم یا در یک مکان عمومی سعی کردم آرامش خودم را حفظ کنم 

از من سکوت و بی تفاوتی اما از غریبه و آشنا مدام دخالت می دیدم و نیش زیان می شنیدم  حتما می گویید خدا را شکر بر خلاف یک سیاه پوست می توانی پوششت را کنار بگذاری و هم رنگ جماعت شوی 

نه عزیران ماجرا به این جا ختم نمی شود چون نمی توان دهان مردم را بست حتی اگر یک پوشش معمولی داشته باشی باز یک عده سر و کله شان پیدا می شود که پشت سرت بگویند این دختره قبلا چادری بود حالا نگاهش کن سر و ته یک کرباسند  یا این که قبلا چادری بودی اعتقاد راسخ تری داشتی 

 

 حالا اگر   به فرض مثال  برسد  روزی که من  پوشش باز تری داشته باشم  همچنان گیر می دهند  اه فاطمه حیا تو کجا رفته و حاشا به غیرت قبیله یی ما   که این جوری هستی کمی بیشتر مراعات کن 

فعلا ذهنم قفل کرده به خاطر می سپارم که دیگر گذشته ام را پنهان نمی کنم شاید حکمت این بود که عکس گواهی دانشگاه یا رانندگی عکس سه در چهار روزی باشد که برای آخرین بار چادری بودم و چادرم در نا کجا آبادی گم شد چون ارزش را در چیز دیگری یافته بودم 

هنوز نمی دانم چرا پوشش چادر را کنار گذاشتم اما دیگر با چادر احساس راحتی نمی کردم و خوشحال نبودم 

درد دل من این جاست که کسی به حس خوش و انتخاب  یک زن اهمیتی نمی دهد جهان اولی ها  و جهان سومی ها گاهی دست می گذارند به طرز پوشش و اندام یک زن تا از آن استفاده ابزاری کنند 

ما بین این منفعت طلبی ها احساس قلبی یک زن مهم نیست دوست داشتم به خودم بگویم در جریانم که زندگی ات دست خوش فضولی یک مشت آدم بی شعور شده اما فرا می رسد روزی که تو خودت آزادانه برای طرز پوششت تصمیم می گیری 

به کسی هم ربطی ندارد عشقت بکشد بدوی در خیابان تا شالت بر شانه ات بیفتد و  باد بین موهایت بپیچد یا این که عطر خیس باران  بر چادرت   حال  به حالی ات کند 

چه می گویم پیچده اش نمی کنم زن بودن را دوست ندارم وقتی که به خاطرش محکوم می شوم احساسات و تمایلات قلبی خودم را خفه کنم 

تا یک عده چاک دهانشان را بندند و خفه شوند 

در این سالها فقط   بر اساس آنچه که بر تنم بود دسته بندی شدم و بر چسب خوردم بی آن که بخواهند مرا بشناسند چه قاضی های با انصافی خدا را شکر مرگ و زندگی کسی دستشان نیست 

امروز خیال می کردم  آسمان ایران پر می شود از روسری ها رنگ به رنگی که به رقص در می آیند و زنان آواز می خوانند خیابان مملو ز عاشقانی می شود که در آغوش یار در حال عشق بازی اند اما در این فانتزی وطنی من کجا هستم می دانم و نمی خواهم بنویسم یک راز است که باید با اهل دلم  در میان گذارم 

یک نکته جا افتاد من وقتی به خاطر زور مرد افکن  جنس مذکر کم می آورم تصور می کنم چه می شد...بی خیال شاید فهمیده نشوم این بار هم سکوت می کنم 

  • ۹۹/۱۰/۰۷
  • فاطمه:)(: