به قصد کشتن چه کسی
+من 8613 روز مردم
_ثبت احوال می گوید یک روز دیگر زندگی کردی
+دروغ تا کی من یک روز دیگر مردم
_باز می پرسم چند بار زندگی کردی ؟
+من چند بار بیشتر از آن که تصورش کنی مردم
_تو می گویی زندگی نیست
+برای ما فقط یک چیز هست آن هم مرگ به دنیا آوردنمان تا بمریم
_اگر زندگی نیست چرا می گویند هست
+تا مرگ معنی بیشتری داشته باشد
_به عنوان یک مرده چه داری تا به زندگان بگویی؟
+دست از دروغ گفتن بردارند آنها هم کشته شدند
_خوب چه کسی تو را کشته ؟
+هر کسی می تواند باشد غریبه یا آشنا یا حتی خودشان
_آیا کسی دست از کشتن تو برداشته ؟
+سوالتان را واضح بپرسید
_یعنی کسی در صدد کشتن شما بوده اما در چشم هایتان نگاه کرده و منصرف شده
+نه جانم من نمی گذارم هیچ کس به چشم هایم نگاه کند
_آن وقت چرا ؟
+روح سرگردان من در چشم هایم است نمی خواهم کسی جایش را بفهمد صرفا برای خودتان گفتم لطفا موقع چاپ حذفش کنید
_برگردیم سر حرف حساب خودمان فرض کنید یک روز دیگر بیدار شدید اما نمیرید یکی کسی شما را از مرگ نجات می دهد دوست دارید ...
+مگر این آدم اعجوبه باشد مردن دنگ و فنگ زیاد دارد برای چه کسی اهمیت دارد که یک روز دیگر برای 8613مین بار نمیرم
_اگر اشتباه نکنم شاعری هست که می گوید مرده بودم زنده شدم دولت عشق آمد و پاینده شدم
+شاید او زنده شده من چه می دانم من فقط می دانم در همین لحظه هم دارم می میرم
_چرا یک آدم می میرد؟
+از روزی که دیگر هیچ اعتمادی ندارد ، از روزی که دل نمی بندد، از روزی که نا امید می شود برای ابد، اصلا از این روزها تا دلت بخواهد هست
_ببخشید اما من احساس می کنم که زنده هستید شما هنوز می خندید و حتی درد می کشید
+در ظاهر بله اما دقت کنید که من کاملا نمردم فقط دلیل زندگی کردن را از من گرفته اند
_دلیلی باقی مانده هنوز؟
+با این وضع که هر روز به نوعی کشته می شوم بله یک دلیل هنوز دارم یک دلیل که به هیچ کس نمی گویم تا پیش خودم بماند
_ببین من فکر می کنم که تو زندگی را قبول داری
+من می توانستم زندگی داشته باشم اگر مرا به حال خودم رها می کردند و این قدر برای از هستی ساقط کردنم دک و دو نمی کردند
_به هر حال روزهایی بوده که تو زندگی کرده باشی
+ببخشید باید بخوابم ساعت هشت کار دارم و الان ساعت پنج صبح است پس تا الانش هم زیادی بیدارم
_برای آخرین بار می پرسم باز هم می خواهی یک روز دیگر بمیری؟
+جالب این جاست که نمی دانم
_قول می دهم رهایت کنم به من بگو کدام مرگت از همه درد آورتر بود ؟
+خوب ساده است وقتی که خودم خودم را کشتم و برای قبرم گریه کن نداشتم کسی هم نفهید ولی باز فرقی نمی کند باید بی خیال شویم تمامی چیزهای خوبی که داری می میرند تو هم کاری از دستت بر نمی اید مثلا وقتی اعتمادم کشته شد فهمیدم از آن روز دیگر نمی توانم از جمله دوستت دارم و کنارت می مانم لذت ببرم
_چه قدر دوری و هنوز بیدار ماندی به من بگو که چرا یک بخشی از وجودمان فکر می کند لیاقت دوست داشتن و دوست داشته شدن را ندارد ؟
+چون به جای فرد مناسب به آدمی باور داشتیم که نباید می داشتیم چون همیشه فردی که باید سر جای خودش باشد دیر می رسد و ما آن قدر برای رسیدن به او اشتباه کردیم و شکست خوردیم خسه شدیم با این که خود اوست
_یک بار دیگر بگو
+خلاصه می گویم همه ما خسته شدیم
_ از چی ؟
+از این که همیشه نصفه کاره جان کندیم
- ۹۹/۰۷/۱۸