دچار یعنی همین
من دیکتاتور مالیخوریا هستم تحمل شنیدن یک نه و چند انتقاد خشک و خالی را ندارم
من از اساطیر هستم از خدایان با کمالات زیرا که هیچ گونه اشتباه و سوتی را بر نمی تابم باید همه چیز تمام باشم همیشه
ختم کلام اسطوره دیکتاتور خودش را انسان جایز اشتباه نمی داند و اصلا هنوز نفهمیده چه هست حتما پری سردرگم مرداب بشریتم
یعنی از میان هفت میلیارد آدم فقط من تنها ساخته شدم چونه ندارم با شما بیست و چند سال گشت و گذار کردم تا چیز فهم شدم
گونه خاص منقرض که جانش را تو فقط به آتش می کشی از میان کور کور آدم معمولی ،خدایی ازخدایان که زاده خیالش را می پرستد
دست هایم در باغچه کاشتنی نیستند و چشم هایم آلوده به رادیو اکتیوند آغوشم مبتلا به درد فرهاد است گفته بودند خدا محدود به زمان و مکان نیست اما چرا من هستم توقفیم در گمشده یی دور از زمان و مکان تو
چشم هایم همیشه بیدار و گوش هایم همیشه شنوا حال دل خوش کرده اند به خاطرات دورا دور رویایی تو که بی ما چگونه ای اما ما بی تو خسته ایم
- ۹۹/۰۶/۰۵