برای فریاد دیده ها و یاد ها از یک جایی به بعد خنجر ساخته از فولاد به کار می آیدت
الهام گرفته ام به لطف این شعر من هیچکسم
باید فرم های فرمایشی استعاره و کنایه را پر کنی اما و اگر هم ندارد
بابا طاهر با خنجر ساخته از فولادش در راه است
قبر را عمیق کنده اند کفن هم به اندازه ی کافی نرم است
تمامی آشنایان دور و نزدیک بلا استثنا دعوت شده اند
فقط باید بدانی که راهی به برگشت نیست
زمانی که دفن شوی تمامی نسبت ها و رابطه ها و دوستی ها بر باد رفته اند
انگار نه انگار با هویت جعلی بیست و چند ساله تو را به خاک سپرده اند
دل نگرانی اما بگذار این نمایش تمام شود خودت از گور سر و مر گنده در می آیی
چمدانت را آماده کرده ایم اما یادگاری بی یادگاری بلای جان می خواهی چه کار
چه حلال زاده بابا طاهر هم سر رسید بعد از اولین ضربه به دیده دلت آزاد خواهد شد
یادگاری همین گور سه در چهار کافی ایست صرفا همه چیز برای آنها شوخی ایست حتی مرگت
خوب پس به دلت بد راه نده اگر خوب فرم را خوانده باشی دارند نقش بازی می کنند
درست مثل همیشه،دوستت داریم کنارت می مانیم با ما تنها نیستی
چه حرف های بی خودی،بابا طاهر آماده است خسته شده یم از فریاد دیده و دلش
بزن خنجر جان افزایت را که خلاص شود طفلکی ،
آخ خبر مرگشان آمدند دراز بکش از تاریکی گور هم نترس
اولش سخت است عادت نداری به این مهربانی های باد آورده
دلت را قرص کن که دروغ زیاد می شنوی
به آزادی ات بیندیش که بعد از آن تو هیچ کس آنها نیستی
نه معشوقی نه رفیقی نه ...
بر روی سنگ قبرت حتما می نویسند نام جعلی
اما هر دو می دانیم که نیمه شب
از گور خواهی برخاست
بابا طاهر کلی دوندگی کرده که با نام واقعی ات پاسپورت گرفته
تصورش را بکن با کوله باری می روی به آنجایی که به آن تعلق خاطر داری
به پشت سرت نگاه نکن کسی به این قبر قلابی خالی سرکشی نخواهد
گمانم خودت گفتی من کس و کازشان نیستم کاری کن که یادی از من باقی نماند
حالا چرا ول معطلی هیچ کس با تو نسبتی ندارد هیچ کس به یادت نخواهد آورد
بیچاره ی احمق تمامی عمرت با نامی که از آن تو نبود با زندگی که برای تو نبود
خار و ذلیت کردند تا تحت مالکیت عدوانی بسته به ناهنجار و هنجار نفس نفس بزنی
در فرودگاه بدرقه ات می کنیم بابا طاهر سنگ دلی ات را تضمین کرده
سوار هواپیما می شوی تا چند ساعت دیگر به آن سوی مرز می روی
تو را به هیچ کس نبودنت قسم که دیگر نگذار صاحبت شوند
کاش دیگر نشونیم که با نام ها و هویت های مشکل پسند جعلی قلاده به گردنت زنند
بابا طاهر اگر می توانست ختجر فولادش را می داد که دلت مباد اسیر یاد و دیده شود
اما راه طول و درازی در پیش داریم باز هم هستند مانند تو کسی که
هر کسی هست جز هیچکس
در دیار جدیدت خوب هوشیار باش
اگر هوس رقص کردی یا بوسه تب دار بیمار
به تو سایه یی دادیم که زیر نور مهتاب سر خوش خودت به تنهایی برقصی
و البته آینه یی که تصویر لبان پر تمنایت با آب و تاب ببوسی
از مایکن پرست های چشم اقیانوسی و مو طلایی به دور باش
چرا که در غرب وحشی یک ذره نامرئی شرقی هستی
بابا طاهر می گوید که خنجر خوب کاری بوده اما
عقل سالم حکم می کند که کاری کنیم که در عین بودن نباشی
این تدابیر امنیتی برای خود توست فقط یک بار می توانی مثلا الکی بمیری و فرار کنی بعدش
برو خدا به همراهت این بار به نام خودت زندگی کن دیگر پر و بالت را با نسبت های پوچ و تو خالی نبند
هزار زندگی از سر گذارندم که به تو برسم زمین هم گرد بود احتمال رسیدنمان بهم بود
حتی یک بار گنجشک کوچکی بودم که به دلیل شلوغی شهرستان تو بی جفت و یار
با سرعت چند ثانبه بر متر در آزاد راه راه یندان خودم را به شیشه ی ماشینت کوفتم
آخرین کنجشک منقرض نبوذم من که رفتم به این ماشین ها بگو آرام تر بوق بزنند در
هیاهوی شان گنجشکی عشق و عاشقی اش به جیک جیک مستانه اش بند است تا سر و سامان بگیرد
متاسفم که به تناسخ هندی ات تو دهنی زدم این بار یک دختر تک و تنهام که از مراسم مرگم بیش از نیمه شب
فرار می کنم یواشکی با کمی بی قید و بی بندی اما کسی که یادش نمی ماند پس به همین راحتی
با عذاب وجدانی ساده که قبر خالی ام همین گوشه از بهشت زهرا خاک می خورد
پاسپورتم را نشان می دهم به کار تمیز بابا طاهر ایمان دارم از گیت می گذرم
کنار پنجره می شینم این بارم بره ی بی دست و پایی که آن قدر گرگ باران دیده است
که هیچ ردی از خودش باقی نگذارد سیندرلا که نیستم عقده ی شازده دو هزاری داشته باشم
دیدگانم رو به دنیای شما بسته است و دلم یادی نمی کند پس در سکوت فریادی در نطفه خفه می شود
بنابراین من هیچ کس شما نیستم هیچ نسبتی با شما ندارم بگردید تا من بگردم
هیچ کس مالک دستان یا چشمان من نیست حتی به اسم عشق
چگونه می توانید به دنبالم بگردید در حالی که گم شده ام و دیگر پیدا نخواهم بود
کاغذ را امضا کردم چه کنایه ها و استعاره های نه چندان آشنایی
دوستت دارم کنایه از این که کور خوانده یی فعلا کارمان گیر توست این کارمان را راه می اندازد
اگر ناراحت باشی هر جا باشم می فهمم کنایه از این که بی خود دل نبند هیچ کس علم غیب ندارد
وای تو چه قدر خوب و مهربانی کنایه از این که خوب تا وقتی که هر چی خواستم به من دادی این هستی اگر ندادی بد ذات و بدجنسی
دست های کوچولو و تپلی یت رو دوست دارم کنایه از این که چون فعلا کسی رو ندارم همین دست های بچگانه ی تو سرگرمی خوبیه
آخ استعاره ها که انگار جاناند که از زبان من بگویند
چرا بابا طاهر نیامد کاش زود تر می رسید مرا از شر کسی بودن خلاص می کرد
دیگر نمی خواهم کس کسی باشم فرقی ندارد خونی و نسبی یا اکتسابی
- ۹۹/۰۶/۰۴
