آتشی روح فزا برای دل فسردگان
چرا و چه کسی خارستان کنار ساختمان خانه را ساعت پنج و نیم صبح آتش زد ؟
امکان دارد خود به خود آتش گرفته باشد ؟ با کبریت سوزاندند یا با ته سیگار ؟
شاید با تکه شعری عاشقانه همان سایه بر دیوار که مرا ترساند
هدفش از سوزاندن خار ها چیست ؟
لابد می خواهد دیدش به حیاط ما باز تر باشد؟
گربه ها که نمی توانند آـش بازی کنند پس پای یک آدم در میان است
یک هویی گر می گرفت و جلو می رفت طوری که فکر می کردم الان ساختمان هم آتش بگیرد
ولی بعدش ارام می شد انگاری آتش توسط نیرویی ناشناخته هدایت می شد
من این وسط از یاد بردم کجای ماجرا خودم بودم تمام شده بودم یا نا تمام
دود آتش ابر بود و جرقه های زودگذرش ستاره
آسمان می رفت به سمت گرگ و میش
از پله های نرده آهنی بالا رفتم می دانستم آتش به من نمی رسد
اما آتشی بی دلیل به جان خار ها افتاده بود عامل احتراق متواری بود نمی دیدمش
_ها چیه؟
+یه چیز خیلی عجیب دیدم انگار به خاطر من بود و باهام حرف می زد
_دست به سرم نذار
+اصلا خارا می تونن یهویی آتش بگیرن؟ آتیش دیدم...
_یه آدم شبگرد مثل خودت هوس کرده آتیش درست کنه
+کاش زودتر هوس می کرد جان دلم وا شد اه پوسیدیم توی این قرنطینه
_ممکن بود خونه رو هم به آتیش بکشونه
+آتیش هی بالا می گرفت بعدش کم می آورد فکر می کردی که خاموش شده اما نشده بود انگاری از خودش اختیار داشت
_حتما بعدش می خوای بگی موسی مبعوث شد ولم کن بابا
+نه فکر می کردم یه عاشق ناشناس دارم برای خوشحال کردنم آتیش درست کرده
_از دست شما زنا
+خوب تو چی حدس می زنی
_یه مشت آدم بی کار دور هم جمع شدن داشتن جرات یا حقیقت بازی می کردن قرعه می افته به نام یکی شون که باید یه جایی رو آتیش بزنه
+اصلا بی خیال داشتم فکر می کردم این برای هر قلب دل مرده و سردی یه نشونه از زندگی می تونه باشه
_گاهی به ناقص بودن عقلت ایمان می یارم آدمی که کنترل زد رو شاعرانه بدونه یه تخته اش همین جوری کمه الان هم که
+تو نمی دونی داشتم به چی فکر می کردم که اون دود آتیش جرقه های قشنگش سر حالم آورد
_به جز ته دنیا تو به چی فکر می کنی
+خوب آره ته همه چیز هیچه اما اصلیش اینه که با هیچ همه چیز رو بسازی
_برو پتو رو بکش روی سرت و فقط بخواب
+کاش این دقیقه کنترل زد داشت این حرف هارو به تو نمی گفتم دارم از امید دوباره می گن اون وقت تو
_آره بی احساس ترین بشر زمینم دیگه چیزی داری بگی
- ۹۹/۰۶/۰۶