تا تو
تو آدم همیشه نبودی چگونه تحت پیگردت باشم به خاطر بزرگ ترین قتل و کشتار تاریخ
نگاه کن به دستانت که معصومیت ناگریز بره یی را سلاخی کردی
بشنو تلخی سکوت صبحی که زبانش را بریده یی
کجا دفن کردی دستانی که به راز پرستش گرمای آغوشت واقف بودند
و من اما ای قصاب معصومیت کودکانه ام ،ای قاتل واژگان روشن دوست داشتن ،ای همدست گورگن جاده ویران نجاتم
می دانم که در مذهب عشق تا نمیری عاشق نمی شوی از روزی که در آتش می سوختی تا ققنوس دیگری باشی
خاطرت باشد یا نباشد من می دانستم اگر در آتش تو بسوزم راهی به آغاز نخواهم داشت
در بن بستی که راهی نیست تو نشسته بودی به آتش جنون و من می دوم تا به بهای نا گریز آتش گرفتنم پیش از عروجت به آغوشت بکشم با این که می دانستم از تو متولد خواهی شد
مرا نفس بکش در هر گوشه ی شهر خاکستر پریشانی که تنها در پی توست
گویند من نیست شدم در تو اما چه احمقانه تا توهستی من چیزی نیستم جز ذرات نا چیز خاکستری
- ۹۹/۰۵/۲۰