به جای قلب شکسته ام تو می دهی به من قلبی
سرد مثل اولین قطرات برف
بی روح مثل لبان کبود باکره شانزده ساله یی مرده
نفوذ ناپذیر مثل اورستی خاکستری و بی قرار بعد از فتح ناکرده
جدی مثل رقص قرمز و بی سرانجام برگ پاییزی
این چنین می فهمند مرا زنی که سالهاست در خانه ی قلبش را نزده اند چرا که در باغ سبزش را مهر و موم کرده
بی خیال صدایم آواز غمگین مرد کردی ایست که معشوقش را احیانا به جرم تفرقه ،گلوله باران کردند
دستانم مرد فرانسوی خیانت کاری ایست که یک تنه و فاحشه وار تصویر خونی خویش را در آینه یی شکسته می بوسد
نگاهم آغوش نجات یافته پسر بچه ایست که در اتش سوزی سهل انگارانه اولین عشق کودکی ناباورانه سر بر تافته
در یک لحظه گاهی می فهمم راستی راستی این منم اویخته به داری به درخت بلوطی سر کوچه
بلکه دیگر نشوند بغض نا گفته یی که گلویم را خفه کرده
دیگر نببیند که خون بسیاری از قلبم رفته و البته دیگر نگویند این ها که چیزی نیست تو زیادی بزرگش می کنی
اما عزیزانم شما را به خدا این گناه بزرگی نیست من خواب دیدم فرشته یی با شیطان مرگ را می رقصید
- ۹۹/۰۵/۰۸