در تاریخ ادیان ننوشتند از گناه باور وارونه خفه شد
روزی که فکر می کنی مثل بقیه می تونی شنا کنی با این که هیچ وقت شنا نکردی زیر آب غرق می شی مطمئنم تجربه اش کردی نمی تونی چشمات رو باز کنی دهنت پر از آب می شه کم کم خفه می شی می میری
حالا تصور کن همه تماشات کنن کسی هم نجاتت نده تا غرق بشی خوب حالا یکی هم نجاتت داد یه غمی هست به اسم شرمندگی زنده موندن بعد از یه حماقت
می دونم بعد از این که نجات پیدا کنی از خودت می پرسی من پیش خودم چی فکر کردم می تونم مثل بقیه باشم همه زیر چشمی نگات می کنن تازه اونا که نجاتت ندادن چرا پچ پچ می کنن یکی شون جلوی چشمات شنا می کنه و به رخت می کشه که بلد نیستی
یه لحظه فکر کردی می تونی اما نمی دونستی که برای بقیه چه آسونه چون یه عمره که شناگر قابلی هستن برای تو آسون نیست چون که ادم توی یه لحظه شنا یاد نمی گیره حتی اگه آب باشه
تو یه چیزی رو بهتر از اونا بلدی می دونی که غرق شدن چه شکلیه هم حسش خوبه هم نیست انگاری یه روزی رو یادت می یاد که به زمان حضرت نوح بر می گرده
تو و من هر جفتمون از مغضوبان قوم نوح بودیم با این حال حضرت نوح دلش به حالمون سوخت ما رو سوار کشتی یش کرد ما مسافرای قاچاقی یش بودیم نباید صدامون در می اومد تا به اون ور مرز برسیم یادته کنار قفس دو تا قمری بودیم که از هم جدا افتاده بودن با سوز و ناله همدیگه رو صدا می کردن
طوفانی که خدا وعده داده بود تو راه بود چه طور فکر کردیم می تونیم از چشم همه قایم بشیم حضرت نوح گفت اگه این جا گیر بیفتین فرقی نداره باز جونتون در خطره پس همین الان بپرین توی آب
تو گفتی بد یا بدتر خوب می پریم
من نگفتم اره با هم می پریم اگه گیر بیفتیم ما دو تا رو از هم جدا می کنن این دردش از ترس سقوط بیشتره
من به حساب تو که شنا بلدی به حضرت نوح نگفتم که نمی تونم شنا کنم هر دومون نفس هامون رو توی سینه حبس کردیم با گرمای دستات نمی ترسیدم قوم نوح روی عرشه مثل مور و ملخ هر لحظه نزدیک می شدن نمی دونم قرار شد چند دقیقه یی زیر اب باشیم یادم نمی یاد چرا شاید دوباره به کشتی بر می گشتیم
وقتی زیر آب بودیم لپ هر دومون باد کرده بود آب موهای شبق رنگت رو پریشون کرده بود می خواستم بهت بخندم خوب که یادم اومد اون بالا تا تونستم نفسم رو توی سینه حبس کردم پس نباید از دستش بدم اما یهویی دست هامو ول کردی ازت پرسیدم چرا اما دهنم پر از آب شد هیچ صدایی توی گلوم نبود با این حال بهت می گفتم نجاتم بده با این که تو نمی شنیدی و تو داشتی دست و پامو غل و زنجیر می کردی به جای این که من رو ببری سطح آب تا ...
داد کشیدم این حقم نیست باورم نمی شه که این تو باشی بهم رحم کن
ازت که نا امید شدم خواستم برم سطح آب نفس بکشم اما نذاشتی بعدش خودت رفتی دوباره نفسی تازه کنی و شاید هم برگردی به کشتی
مثل این که قوم منتظر بودن ما کاملا غرق بشیم
می گم چه فرقی داشت که زندانی می شدیم یا کشته می شدیم این جا که طوفان تو راهه من هم چه حرف بزنم چه حرف نزنم دارم خفه می شم
هر دومون اسیرم می فهمی چه این جا چه اونجا عذابم من طوفان نوح یا قوم نوح نبود تو بودی تو
گفته بودی بعد از طوفان یه ... توی آسمونه گفته بودی اگه زنده موندیم تو من رو می ...
گفتم ممکن نیست ... توی آسمون برای من و تو باشه خوب با این که زیر آب بودیم چند دقیقه گذشته بود انگاری اب تموم وجودم رو پر کرده مگه بدن من از آب نبود تو نزدیک من بودی اما خیلی دور بودی دیگه لب هام تکون نمی خورد
از پس زلالی آب صدای قوم نوح رو می شنیدم که خوشحال بودن به نوح و کشتی یش باور داشتن من چی خوشحال بودم که به تو باور داشتم
طوفان کم کم شروع شد کشتی حرکت کرد ایا ممکنه که زنده بمونم با این شرایط
پی اندر نوشت:جوجو می گه داستانش رو بنویسم بعدش توی داستان پند بدم من هم نگاش می کنم توی ذهنم می گم بد هم نمی گه اگه این داستان باشه فعلا که فقط یه متن ساده است شاید یه خیال تصادفی که امروز صبح تحت تاثیر اتفاقات دیروز نوشتمش در اعماق وجودم یه هیچ فکر هست که ژکوند گونه بهم می خنده
#شبه واقعیت خیالی
دکلمه اشتیاق آیدا
حجم: 2.23 مگابایت
توضیحات:
شاید بخواین بپرسین خوب ته ماجرای خیالی یت چی می شه جوابش فقط در دکلمه ی اشتیاق آیداست که همیشه با وجود آیدا و شاملو می فهمم خونی از عشق هست که توی رگ هات جاری بشه و یکی بیاد که فسخ عزیمت جاودانه ات باشه این قدر من حسودیم می شه به این دو تا که اندازه نداره بگم کوفتشون بشه مشکل از منه یا از اونا :/
اگر زمان و مکان در اختیار من بود ده سال پیش از طوفان نوح عاشقت می شدم
- ۹۹/۰۴/۲۵