زیبای خیس
کنار پل ایستاده بودم گوش هایم هیچ صدایی را نمی شنیدند دست هایم لمس شده بودند ولی الان در خانه هستم خانه سرد سرد است کسی نیست پتویی به دور بدن خیسم بیندازد به شیار های زخم دستم دست می کشم گوشه ی لبم خونی ایست بند آمده ولی دردش هنوز هست کاش می توانستم بگویم نجاتش دادم او مرد من دیر پریدم نباید صبر می کردم شاید کسی از نجات غریق ها باشد
دست های نرم و ظریفش بر شانه هایم اخ هنوز احساس می شوند عطر تنش با خاک در آمیخته بود کاش می توانستم بگویم لب هایش می خندیدند به سردی همین سرامیک ها بود احساس می کنم هنوز از کنار آن دریاچه مصنوعی برنگشتم می ترسم زیر پتو بخوابم پتو مسافرتی کهنه یی را بر سرش انداختند موهایش را می دیدم طلایی سیر بود یک رنگ عجیب
خوب وقتی صورتش را به دست گرفتم دلم خواست او را با چشم های باز ببینم صدایش را بشنوم اما یک پاره یخ بود او مرده بود اما پیرمردی که به روزیه عصایش تکیه کرده بود باورش نمی شد انگار یک پری به ساحل آمده باشد واقعا چه حیف شد اه سرما خوردم کاش کسی قبل از مرگش به او می گفت چه قدر زیباست شاید دلش به حال خودش به رحم می آمد این زیبایی سهم کرم ها و موش ها نمی شد
- ۹۸/۰۷/۰۸