هم نفس با کلمات
سخته احساس قلبت رو با کلمات بنویسی چون تو احساسش می کنی ولی برای ادمایی که از قلبت خبر ندارن باید توضیح بدی باز سخته نوشته باشی نگران باشی چی فکر می کنن درباره ات هنوز دنده ام اون قدر پهن نشده هر چیزی خواستم بنویسم عواقبش رو هم بپذیرم
فقط می دونم می خوام فقط بنویسم حتی دیگه حرف هم نزنم سکوت کنم و بنویسم چه خوشبختی توی قلبم لونه می کنه نمی دونم ولی بعدش احساس بدبختی می کنم وقتی دیگه نمی تونم ادامه اش بدم یا از همون نوشته ی خودم بیزارم شبیه اینه دست کسی رو که دوست داری برای اولین بار می گیری گرماش می ره زیر پوستت کیفور می شی اما بعدش هیچی به هیچی یهو می بینی دیگه نیست
از طرفی می ترسم ایده هامو هدر بدم اگه ننویسم ولی نبودن حق کپی رایت
بگذریم این روزا تنها رفیق ناب و بی کلک برای من تا همیشه نوشتنه
چه با حال دارم با اسم واقعی خودم می نویسم دیگه توی پستوی ذهنم تنها نمی نویسم شاید این وبلاگ یه میراث برای من باشه برای بعد از مرگم
زندگی که ادمو خبر نمی کنه بعدش واقعا یه بار بیشتر زندگی نمی کنم حالا هیچ کس رو ندارم به جز نوشتنم به جز دنیای خودم همون دنیایی که دور از همه ی ادم ها برای خودم نگه داشتم و با کلمات می نویسم برای ادمای مهربونی که می فهمنش به نظرشون مسخره نیست خود عشقه
- ۹۸/۰۶/۳۰