فراموشی کوفتی
شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۵۳ ب.ظ
دارم فراموشی می گیرم مثلا وسط حرف زدنم همه چیز یادم می ره جوری می شه که نمی خوام حرف بزنم یه وقت کلمات رو بریده بریده یگم ابروم بره گاهی می ترسم نکنه یه وقت واقعا واقعا فراموشی بگیرم خوب ختی اگه یادم بره یه جمله رو تا زمانی که می تونم می نویسم من می خوام بنویسم من می خوام بنویسم
شاید این فراموشی به خاطر این باشه یه مدتیه کم کتاب می خونم نمی دونم اگه کتاب های فرهاد حسن زاده نبود برای همیشه با کتاب خونه و کتاب قهر می کردم اخرای کتاب می دونستم قراره بغضم بگیره در حالی که قبلش کلی باهاش خندیده بودم روی یه نیمکت زیر یکی از درخت های دانشکده ادبیات
وووی تا حالا زیر یه درخت کتاب نخونده بودم و اما نوشتن باید برای خودم جایزه در نظر بگیرم اگه تنبلی کردم یه تنبیه وحشت ناک داشته باشم مثلا حرف زدن با یه ادم خاصی که باهاش قهرم
- ۹۸/۰۶/۳۰