می بایست فضانوردان در حس خلا من غوطه ور می شدند اما ساکن شدن در قوانین معکوس جاذیه ام کار هر کسی نیست همین شد که بر طبق آخرین شواهد خالی از سکنه ام
کتابی که می شنیدم بر اساس برداشتم می گفت گاهی قدرت را باید در ترس جست و جو کرد اصلا همین ترس باعث قوی شدنت می شود ولی باورش نداشتم برای قوی بودن و قدرت داشتن اولین احساسی که سر راهم سبز شد همین ترسی بود که خانم نویسنده جانبش را می گرفت
لیست اقلام ضروری رو می خونم از هشتاد میلیون زخمی که هیچ کس در موردت نخواهد دونست
نوار بهداشتی
آب
غذا
سقفی بالای سر
امنیت
عشق
و هر چیزی دیگه یی برای زنده موندن و رویا ساختن
.
.
.
باید همه ی اینا رو با تنت بخری دلبخواهی نیست باید از پسش بر بیای وگرنه مفتکی مردی
پی نوشت:
امکاناتی که من به راحتی بدست می یارم و رفاهی که الان دارم برای یه نفر دیگه تقریبا محاله باید زندگیشو سرش قمار کنه
دوست دارم در موردش حرف بزنم اما هیچ کس نیست نه این که نباشه من خودم نمی خوام می پرسی چرا نمی خوام خوب این که مشخصه مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ...
اخبار رو مدت هاست دنبال نمی کنم آخه خودمو ایزوله کردم ولی باز از گوشه کنار بیرون می زنه وقتی می فهمم غصه می خورم این غم هم کاری رو درست نمی کنه
واقعا ببخشید من توران میرهادی نیستم که با شعار زندگیش "غم بزرگ رو تبدیل به کار بزرگ کنیم " در سیستم آموزشی ایران تبدیل به یه منجی شد
گویند که مردی بر زنی عارفه رسید و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد
گفت کلی بلکلک مشغول _ای زن من خویشتن را از دست بدادم در هوای تو
زن گفت چرا نه در خواهرم نگری که از من با جمال تر است ونیکوتر ؟
گفت کجاست آن خواهر تو تا ببینم ؟
زن گفت برو ای بطال که عاشقی نه کار توست اگر دعوی دوستی مات درست بودی ترا پروای دیگری نبودی
کشف الاسرار بخش دوم
همچین تجربه یی رو از بچه ها چه در دوران دبیرستان چه دوران دانشجویی شنیده بودم انگاری کاملا متداوله با این حال برای خودم تا حالا پیش نیومده
فکر کنین چند تا دوست باشین یهویی یه خانم پیر بیاد سمتتون و به خاطر رو در واسی ملاحظه سن و سالش رو بکنین خلاصه ایشون از نفر اول شروع کنه برای پسرش خواستگاری کردن وقتی عملیات مادرانه اش جواب نداد ونتونست مختون رو بزنه درست جلوی چشم خودتون بره سراغ دوستتون تازه از شما بخواد به عنوان یه واسطه وارد بشین و معامله رو جوش بدین :/
هندونه سر بسته نیستیم که به سر و کله مون دست بکشین از چی زمانی این عبارت زن گرفتن وارد زبان فارسی شد ولی چرا عبارت شوهر گرفتن رواج پیدا نکرد
احتمالا معادل فعل گرفتن یعنی خریدن باعث شده با یه انسان که از قضا زن هم هست مثل کالا برخورد کنیم
ممنون می شم ضمن به گوش رسیدن صدای جلینگ جلینگ النگوهای طلا تون و بالا زدن آستین برای پسرتون جوابگو باشین 😑
ساعت از نیمه گذشته از وحشت یک لحظه می میرم خیلی دیر تر از تصورم زنده می شوم گویا مقدر شده فقط خودم با صدای گرم جنوبی حیدو زمزمه کنم:
نترس عشق جونی ؛(
پونزدهم تیر ۳:۳۴صبح
داشت سرخورده می شد
کاش خودم نبودم اما من همینم تو از کی این جوری شدی هر حرفی من بهت می گم اهمیتی نمی دی یه جور نا دیده اش می گیری که برات مسخره است اما من دقت کردم اگه از یکی دیگه به جز من دقیقا همون حرف هارو بشنوی بیشتر تحویل می گیری یعنی من از غریبه غریبه ترم برات ؟
تمرین گفت و گو نویسی
همسانی عاشق و معشوق یکی از مضمون هاست این مطابقت باعث نزدیک شدن معنوی عاشق به معشوق می شود معمولا در بعضی از رفتارها عاشق سعی می کند خود را شبیه معشوق سازد و این مطابقت همراه با افراط نیز هست
استاد در توضیح بیت ششم غزل 34 صائب همچین فرمودن
واااای الان که می نویسم دل هراسان هشتاد تا غزل شمسم استاد عزیزم هم جوری مفصل توضیح دادند یک شب و نصفه که چه عرض کنم هزار شب هم کافی نیست
ناراحتم که در این چند ترم آخر به لطف کورنا و غیره دل و دماغ ذوق کردن برای این خوشمزه های خواستنی نداشتم حالا امتحاناتم تمام شود بر حسب علاقه بیشتر با محوریت نویسندگی باید از نو ادبیات خوان شوم شاید چون به خاطر قوی شدن نثر و مضمون داستان هایم مجبورم مجبور
کم تقتلونا و کم نحبکم یا عجبا لم نحب من قتلا
چه قدر ما را می کشید و چه قدر ما دوستتان داریم شگفتا از این که چگونه ما کشنده خود را دوست داریم
کشف الاسرار بخش سوم
پی نوشت :
بعد از چهار ساعت گوش دادن به صدای بی روح استاد که دل خوشی هم ازش ندارم
چیزی از روح و روانم باقی نمونده به واقع طفلکی خودم یه تکه اسکلت شدم
ولی مفاهیم غریب این شکلی لابلای متن کشف الاسرار بهم انرژی می دن :)
شانس بیارم تا فردا هشت صبح تمومش کنم این ترم آخری نباید درسی بیفتم